درویشی بر روی حصیری خوابیده بود. چیزی نداشت. شبی دزدی به منزل او آمد آمد. آن دزد در گوشه و کنار منزل جست و جو کرد و چیزی برای دزدین پیدا نکرد. درویش که بر روی حصیری خوابیده بود، دلش سوخت. غلتی زد و خودش را انداخت آن طرف تا آن دزد بتوان حصیرش را بردارد. این کار آن درویش به این معنا بود که بیا، محروم نشو، این حصیر را بگیر و برو. در قرآن کریم آمده است وَلا تجعَل یَدَکَ مَغلولة الی عُنقِکَ وَلا تبسُطها کُلَّ البَسط فتقعُدَ مَلوما مَحسُورا (اسراء/ 92) دستت را باز نکن که همه چیز را بدهی و بنشینی ملامت شده و ناراحت باشی که چرا همه را دادم و چیزی ندارم.
دختری آمد نزد رسول الله عرض کرد چیزی بدهید. گفت چیزی ندارم. گفت پیراهنتان را بدهید تا بدهم به مادرم. داد به ایشون. پیرهن عربیه دیگه. به قول استادم خدا تشر زده به رسول الله که چرا کردی؟ چرا همه دستت را باز کردی؟ آمدند دنبال رسول الله که الان وقت نماز است اما ایشان لباسی نداشت و آن را بخشیده بود. سخن مفسران را اکنون کاری ندارم اما برداشت بنده این است پیامبر ما اینگونه است. هرچه دارد می دهد.