استاد مهدی سمندری: آخوند کاشی در مدرسه صدر اصفهان لب حوض نشسته بود. یک لری آمد یک مشت آب ریخت روی صورتش و ایستاد به نماز. در نماز یک کله ملقی زد و سجده اش هم مانند سجده قراب.
آخوند صدایش زد و گفت نه وضویت وضو بود و نه نمازت نماز. آن شخص گفت: من آمد بگویم به خدا که من یاغی نیستم. همین. میگویند آن آخوند یک هفته می گریست و می گفت من که عالمم این طور نیستم. با اینکه این شخص کسی بود که در صبح در ذکر سبوح قدوس خود صدای ذکر سبوح قدوس کاشی های مدرسه را می شنید.