استاد مهدی سمندری: من در منزل علامه در قم بودم. ده یازده نفر آمدند اطراف علامه نشستند. کاغذی را گذاشتند جلوی آقا و گفتند امضا کنید. ایشان فرمود نمی توانم.
از آنها اصرار و اصرار ولی آقا فرمود آقا جان نمی توانم امضا کنم سپس عمامه را از سر برداشتند و در جلوی مجلس گذاشتند و گفتند از این امضا بگیرید. آن افراد هم حیا کردند و پا شدند رفتند.