بیوگرافی حضرت استاد مهدی سمندری نجف آبادی
عبدالله «مهدی سمندری نجفآبادی» در سال 1307 در نجفآباد اصفهان دیده به جهان گشود و در دامان مادری مهربان و پدری فداکار رشد کرد. پدری که معلم قرآن بود و از طریق کشاورزی امرارمعاش میکرد.[1]
ایشان در زمان کودکی از نعمت پدر محروم گشت و در غیاب پدر، از همان عنفوان کودکی با سختیهای این عالم خاکی دستوپنجه نرم کرد. در آن شرایط سخت، مادر مهربان و زحمتکش، سرپرستی فرزندان را بر عهده گرفت و با تمام توان کار میکرد تا مخارج زندگی را تأمین کند، اما درآمدش کفاف گذران زندگی آنان را نمیداد، لذا استاد سمندری از همان زمان نوجوانی، مجبور به کار کردن شد تا کمکی برای مخارج زندگی باشد. ایشان میفرمود که در آن سالها به کارهای گوناگونی دست زدم، کارهایی چون شاگردی مغازه، کار در کارگاه سنگتراشی[2]، چوپانی، بنائی و ...[3]
این سختیها از او مردی سختکوش و دارای روحیهای پولادین در برابر مشکلات و صاحب قلبی پاک و پذیرای حقایق آسمانی ساخت و هرآن چه در آن سالها پیش آمد خوشآمد، زیرا که:
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد[4]
استاد سمندری در مورد زمان کودکی خویش میفرمودند: «به یاد دارم هنگامیکه کودک بودم، گمان میکردم پادشاهان که اینهمه طلا دارند، لابد آن طلاها را میخورند!»[5] بله، زندگی سخت و مشکلات یتیمی امثال ایشان کجا و تجملات زندگی شاهنشاهی کجا! و سنت عالم هستی بر همین منوال بوده که اهل الله از دل این مشکلات به عرش رسیده و اهل دنیا در دل نعمات ظاهری به فرش چسبیدند. اولشخص نظام هستی نیز طعم تلخ یتیمی را چشید و حقتعالی در وصفش فرمود «أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى»(ضحی، آیه6) آیا جز این بود که تو را یتیم یافت و سپس پناه داد؟ و عمدتاً انسانهای الهی بیشترین ناملایمات را از این دنیای دنی میبینند و در سوی دیگر اهل دنیا در باطل خویش جولان میدهند و از لذت گذرای دنیایی بهره خویش را برده و عذاب الیم را به جان میخرند.
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس[6]
باوجود همه مشکلات، مخصوصا یتیمی و مشکلات اقتصادی، شوقی فطری او را بهسوی درس خواندن و علماندوزی میکشاند و آتش عشق به تحصیل کمالات علمی و عملی و حشر با معارف دینی (علیالخصوص قرآن و نهجالبلاغه) آنچنان در وجودش زبانه میکشید که در تمام زندگی بابرکت خویش (حتی روز منتهی به وفات)، دست از تحصیل و مطالعه برنداشت.[7]
او در کنار یادگیری دروس رایج مدارس، احکام شرعیه و بعضی از دروس مقدماتی حوزه علمیه را نزد حاج علی منتظری، شیخ ابراهیم ریاضی و شیخ عباس ایزدی فراگرفت، سپس راهی حوزه علمیه اصفهان شد تا دروس حوزه علمیه را در سطحی بالاتر فراگیرد.
برخی از استادان ایشان در اصفهان عبارت بودند از: شیخ علی فرید الاسلام، شیخ حیدر علی صلواتی، شیخ علی فقیه فریدنی، ملاهاشم جنتی، شیخ محمدحسن عالم نجفآبادی[8]، شیخ محمدعلی حبیبآبادی، ملا شیخ عباسعلی حبیبآبادی، سید جواد غروی، سید علی فانی، شیخ محمدباقر زند کرمانی، شیخ حسن کرباسی، سید عبدالحسین طیب، حاجآقا صدر کوهپایهای، حاجآقا رحیم ارباب[9] و ... که حضرت استاد سمندری همواره از این اساتید به بزرگی و نیکی یادکرده و خاشعانه خود را در برابر این گنجینههای علم و عمل، کوچک میدانست. ایشان سپس به حوزه علمیه قم المقدسه عزیمت نمود و در آنجا از محضر اساتیدی چون آیتالله بروجردی[10]، آیتالله مرتضی مطهری[11]، آیتالله مرتضی حائری، آیتالله مشکینی، امام خمینی[12]، آیتالله منتظری[13]، علامه طباطبائی و دیگر اساتید بزرگ بهره برد.
ایشان در سال 1333 و در شرایطی که لباس روحانیت به تن داشت عازم تهران شد و تحصیل در دانشکده معقول و منقول (دانشکده الهیات و معارف اسلامی کنونی) را آغاز کرد. او تصمیم گرفت در کنار فراگیری دروس دانشگاهی، به ادامه تحصیلات حوزوی نیز بپردازد، لذا به مدرسه عالی سپهسالار رفت و با علمایی که هم استاد دانشگاه بودند و هم استاد حوزه، آشنا شد و از آنان بهره علمی فراوان برد. ایشان در تهران در مدرسه سپهسالار پای درس استادان عظیم الشانی چون آقایان الهی قمشهای[14]، حسینعلی راشد[15] و مرتضی مطهری نشست و از محضرشان خوشهچینی کرد.
ایشان به مدت سه سال از محضر آیتالله مهدی الهی قمشهای[16] کسب فیض نمود و در سال 1336 دوره لیسانس خود را در رشته معقول و منقول در دانشکده الهیات دانشگاه تهران به اتمام رساند. موضوع پایاننامه ایشان اقوال و آراء پیرامون حضرت مهدی W و قول حق درباره ایشان است که به زبان عربی نگاشته شده است که ترجمه آن در قالب کتابی بانام «المهدی» به چاپ رسیده است.
استاد سمندری که پرورش و تعلیم نسل جوان را رسالت جامعه روحانیت میدانست با استخدام در آموزشوپرورش، عاشقانه و پدرانه به تعلیم نسل نوجوان در مدارس همت گماشت. استاد میفرمود: «بنده بر اساس وظیفه طلبگی، بذر این معارف را در مزرعه جان این شاگردان میپاشیدم و میدانستم به اذن الله روزی سبز خواهد شد. تا روزی هر کس چه مقدار باشد».
حضرت استاد مهدی سمندری در دبیرستان به تدریس دروس منطق و فلسفه اشتغال داشت و کلاسهای انشاء فارسی سالهای پنجم و ششم دبیرستان را اداره مینمود. استاد سمندری، در سال 1360 پس از 27 سال خدمت آموزشی در دبیرستانهای نجفآباد، بازنشسته شد و برای ادامه تحصیلات حوزوی به قم المقدسه رفت.
استادِ عارف، مهدی سمندری، در بین اساتید خویش از علامه طباطبایی رضوانالله علیه بهصورت ویژهای یاد میفرمود و مکرر بیان میداشت که بنده سه سال در خدمت ایشان از آیه «و علم آدم الاسماء کلها» تا آخر قرآن درس گرفتم (آنهم بهصورت انفرادی) و از ایشان دستورالعملهایی دریافت کردم. استاد سمندری در مورد یکی از این دستورات میفرمود دعایی از استادم علامه طباطبایی آموختم که با شیوهای خاص، با قلم نی و زعفران نوشته میشود و تأثیرات خاصی دارد و شرط تأثیر آن اذن از استاد است.[17]
استاد سمندری به مدت 7 سال[18] نیز در محضر علامه حسنزاده آملی، فلسفه و عرفان آموخت. آنهم چه آموختنی (علمی و عملی).
او علاوه بر شرکت در دروس رسمی علامه حسنزاده آملی، در جلسات بسیار خصوصی ایشان (کتاب مصباح الانس) نیز شرکت میجست. ایشان میفرمود: «در این درس چهار نفر بودیم و درس بسیار مشکلی بود و من تا ساعت یک و نیم شب برای مطالعه آنوقت میگذاشتم» و مطالب تفصیلی در این رابطه انشاءالله در فصول آینده بیان خواهد شد.
استاد در مورد آشنایی خود با علامه اینگونه میفرمایند: «با راهنمایی دوست عارفم جناب آقای محمود امامی به محضر جناب استاد علامه حسنزاده آملی (روحی فداه) شرف حضور پیدا کردم. خود را در مقابل دریایی از علم و عرفان دیدم، قطرهای در مقابل دریا. مدت هشت سال بهاتفاق دوستانی چون آقایان محمود امامی و علی بهجت از محضر این استاد فرزانه خوشهچینی نمودیم».
ایشان مزرعه جان خویش را به حضرت علامه سپردند تا بذر توحید و ولایت را در آن بپاشند و به حمدالله این بذرها در مزرعه پاک قلب استاد پرورش یافت و ایشان را بهغایت عارفان بالله یعنی توحید صمدی قرآنی نائل کرد.
استاد سمندری بااینکه که ازنظر سن، همسن حضرت علامه بود اما در هنگام یاد کردن از استاد خود، چنان از وی یاد مینمود که گویی در برابر او خویشتن را نمیبیند! استاد میفرمود: «هنوز هم که هنوز است مشتاق دروس استادم علامه حسنزاده آملی هستم!»[19]
حضرت استاد احترام بینظیری برای علامه حسنزاده آملی قائل بودند به حدی که میفرمود: «بعد از چهارده معصوم o مانند ایشان نیامده است».
استاد سمندری در سال 1368 به نجفآباد بازگشت. ازآنپس نزدیک به مدت 30 سال، علاوه بر موعظه و سخنرانی در مجالس مذهبی، برای جوانان بسیاری کلاس اخلاق، تفسیر قرآن و نهجالبلاغه و... بر پا نمود.
این عارف عرش آشیان با همراهی همسر فداکار و دلسوز خویش، خدیجه حاجی بابایی[20]، در طول این سالیان طولانی، به تدریس و تعلیم و دستگیری از تشنگان حقایق مبادرت ورزید و رنج سفر به شهرهای مختلف کشور چون شیراز، آمل، ساری، مشهد مقدس و غیره را متحمل گشت تا شاید یک نفر به اذن الله مورد هدایت قرار گیرد و خداوند متعال شاهد است که در این سفرها هیچ بهره مادی در نظر شریفش نبود[21] جز انجام تکلیف دینی.
لازم به تأکید است که همسر مهربان ایشان نقشی مهم و کلیدی در تمام سالهای تحصیل و تدریس حضرت استاد ایفا نمود. روزی حضرت استاد به یکی از شاگردان فرمودند: «این خانم برای من سختیهای بسیاری متحمل گشته و فداکاریهای بسیاری نموده است و در طول این شصت سال صدمات بسیاری نیز به خاطر من خورده است».
از استاد مهدی سمندری، کتابی بینظیر به نام اسرارالصلوة یا معراج عشق به یادگار مانده است که نمودار بخشی از داراییهای علمی و عملی ایشان است و در ادامه به آن خواهیم پرداخت و همچنین کتاب عرشی سه رساله نور که حاوی معارف بسیار ارزشمندی است که به تعبیر ایشان در سحرگاهان روزی ایشان شده است.
به همت ایشان، فرزندان بزرگوار و تلاش برخی شاگردان، بخشی از درسها و یادداشتهای استاد بهصورت کتاب به علاقهمندان عرضهشده است. علاوه بر اسرارالصلوة و سه رساله نور که به قلم ایشان نوشتهشده، کتابهایی دیگری نیز با پیادهسازی صوت و یا پرسش از محضرشان تنظیمشده است که عبارتاند از 1) اسرارالصلوة یا معراج عشق، 2) نکاحات در آفرینش، 3) المهدی، 4) تفسیر قرآن که تا لحظه نگارش این سطور، از این مجموعه تفسیر سوره انسان، یوسف، کوثر و قدر آمادهشده است و دیگر مباحث نیز به حول الله تعالی آماده خواهد شد.
استاد عارف، عبدالله مهدی سمندری در یک سال و دو ماه آخر عمر پربرکتشان، در غیاب و سوگ همسر متدین و وفادار خود بانو «خدیجه حاجی بابائی» به حکم «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق» روزگار گذرانید تا اینکه استاد در روز جمعه 7 شهریور 1399 برابر با هشتم محرمالحرام 1442 یعنی در روز تاسوعای حسینی به جوار حقتعالی شتافت و ما خاکیان را در این دار غَرور تنها گذاشت.
منبع: کتاب عبدالله، مهدی سمندری
[1] ایشان در جلسهای درسی میفرمودند که پدرم مقنی بود (مقنی یعنی کسی که به کار حفر چاه اشتغال دارد).
[2] استاد سمندری در برههای در یک مغازه سنگتراشی در میدان کهنه اصفهان به تراشیدن پله سنگی مشغول شدند.
[3] حضرتشان میفرمود برای کسب درآمد حلال و زندگی عزتمندانه کارهای بسیاری کردم که نمیتوانم بگویم (یعنی مایل نیستم اجر آن سختیها را با ذکر آن ضایع کنم).
[4] دیوان اشعار حافظ.
[5] استاد میفرمودند: گوهر معرفت آموز که با خود ببری/ که نصیب دگران است نصاب زر و سیم.
[6] دیوان اشعار حافظ.
[7] حضرت استاد در شبهای منتهی به روز وفات، خواب کمشان، کمتر از همیشه شده بود و شبها ساعات بیشتری بیدار و به خواندن قرآن و نهجالبلاغه و سیر در حقایق بیکران آن مستغرق بودند.
[8] دوستی میگفت که روزی در معیت حضرت استاد در حرم مطهر امام رضا p مشرف بودیم. پس از زیارت فرمود: «شیخ محمدحسن عالم نجفآبادی و علامه حسنزاده آملی دائمالذکر بودند»
[9] استاد در مورد حاجآقا رحیم ارباب میفرمودند ایشان حکیم و عارف والایی بود. شخصیت متین و آرامی داشت و آن زمان که افراد محضرش درس میخواندند از مقامات عرفانی او اطلاع چندانی نداشتند و پس از وفات ایشان، خیلیها (تا حدی) متوجه عظمت وی شدند.
[10] استاد سمندری مکرر در مورد آیتالله بروجردی میفرمود: من هرچه در فقه دارم، از ایشان دارم و بر روی سنگقبر آیتالله بروجردی این شعر نقش بسته است: «هیهات أن یأتی الزمان بمثله إنّ الزمان بمثله لعقیم» محال است که زمانه همچون آیتالله بروجردی بیاورد و زمانه از آوردن مثل او عقیم است.
استاد میفرمود بنده از خدمت کردن به آیتالله بروجردی در سالهای پایانی عمرشان بهرههای بسیاری بردهام و در وقت دیگری میفرمود آیتالله بروجردی در اواخر عمر، گوششان سنگین شده بود اما در آن سن، اشعار سیوطی را از حفظ میخواندند و ...
[11] ایشان در مورد آیتالله شیخ مرتضی مطهری خاطرات زیادی نقل میکردند. میفرمودند من بخشی از منظومه حاجی سبزواری را خدمت شهید مطهری خواندم. شهید مطهری کسی بود که به شاگردان پدرانه محبت میکرد و بیآلایش و خاکی بود. ازنظر اقتصادی نیز وضع مناسبی نداشت. شهید مطهری اهل تفکر بود و در سحرها بهرههایی از آنسوی داشت. شهید مطهری برای تدریس در دانشگاه معقول و منقول، ثبتنام کرد و مصاحبهگر او حسینعلی راشد بود که گفت اگر نمرهای بالاتر از بیست بود، سهم تو بود و با معرفی حسینعلی راشد در دانشگاه معقول و منقول بهعنوان استاد مشغول تدریس شد و همچنین خاطرات دیگر که در این مقال، مجالش نیست.
[12] استاد سمندری میفرمود مدتی در درس امام خمینی (ره) شرکت کردم و از ایشان خاطرهای که در ذهنم پررنگ مانده این است که امام نسبت به حضور منظم در کلاس تعبد داشتند و همیشه سروقت در کلاس حاضر میشدند و...
[13] استاد سمندری نسبت به آیتالله منتظری احترام بسیاری قائل بود و خاطراتی از ایشان نقل میفرمود. استاد سمندری خاطره حضور آیتالله مطهری و آیتالله منتظری در درس نهجالبلاغه حاج میرزاعلی شیرازی را نقل میفرمود که این دو بزرگوار به پیشنهاد آیتالله منتظری در این درس حاضر شدند و شهید مطهری بهشدت تحت تأثیر شخصیت حاج میرزاعلی آقا قرار گرفت و همچنین درباره ماجرای خواب آیتالله منتظری میفرمود: آقای منتظری میگفت که یکشب در خواب دیدم که عثمان بن حنیف مرا برای نماز شببیدار میکند و در همین حال آقای مطهری مرا از خواب بیدار کرد و گفت بلند شو نماز شب بخوان، برایت از رودخانه آب آوردهام و خاطرات متعدد دیگر.
[14] استاد سمندری میفرمود: «استادم سید مهدی الهی قمشهای از سادات بود اما این مطلب را ابراز نمیکرد مگر برای خواص و تا آخر عمر، عمامه سیاه بر سر نگذاشت» همچنین میفرمود: «استاد قمشهای هنگام تدریس بیتاب و از خود بیخود بود و بااینکه در دانشگاه درس میداد، اما کسی قدر و منزلت ایشان را نمیدانست» و ...
[15] استاد میفرمود: استادی داشتم به نام حسینعلی راشد که سی سال در رادیو دین خدا را تبلیغ کرد و مردم را به راه راست دعوت نمود. ایشان میفرمود: «خدا رحمت کُناد پدرم را که نامم را گذاشت حسینعلی و نگذاشت آقای حسینعلی؛ حسینعلی هرگاه به پول نیاز داشته باشد به سر گذر رفته و کارگری میکند و هنگام دریافت دستمزد میگوید مزد مرا کمتر از دیگر کارگران بدهید زیرا من مانند آنها ماهر نیستم» استاد در مورد تشییعجنازه این استاد فرزانه میفرمود: «زیر تابوت او را چند نفر محدود و اعضای خانوادهاش گرفتند اما برای تشییعجنازه فلان خواننده زن، هزاران نفر آمدند. نه آن قِلَّت جمعیت نشانه پایین بودن جایگاه است و نه آن کثرت جمعیت نشانه بلندی مقام».
[16] حضرت استاد درباره آیتالله الهی قمشهای خاطرات شیرینی نقل میفرمود ازجمله این شعر عرفانی را بارها میخواندند: عاشقی و رندی و مستی خوش است/پای زدن بر سر هستی خوش است/همچو تو شهباز بلند آشیان/گر نزدی خیمه به پستی خوش است/ای دل دانا ز کمند خیال/کس نرهد گر تو برستی خوش است/وهم تو دام دل دانای تُست/گر خم این دام گسستی خوش است الی انتهی.
[17] حضرت استاد این دعا را برای برخی از شاگردانشان با دست مبارک خویش مکتوب فرمودند.
[18] ایشان گاهی میفرمود هفت سال (گاهی هم میفرمودند هشت سال) صباحا و مسائا خدمت علامه حسنزاده آملی تحصیل کردم و ماه مبارک رمضان، سحرها نیز خدمتشان درس داشتیم و شاید این اختلاف در عدد هفت و هشت اشاره به تعطیلی یکساله درسها داشته باشد که در پی بیادبی یک شاگرد تازهوارد، حضرت علامه درس را جهت مصالحی تعطیل فرمودند و اللهاعلم.
[19] پیرامون رابطه استاد سمندری با علامه حسنزاده در ادامه مباحث مفصلی درج خواهد شد.
[20] این زن والامقام را باید عارفهای بیادعا و گمنام دانست که در تمام مراحل سیر و سلوک علمی و عملی استاد و همچنین در تمام دوران دستگیری و تربیت نفوس مستعده، دوشادوش استاد جهاد نمود و برای ما بهحق مادری الهی بود که همیشه شفیع شاگردان در برابر استاد سمندری بودند. استاد پس از وفات ایشان فرمودند که در مکاشفهای دیدم که رسولالله Q بند کفن او را باز کرد و وی را آزاد کرد. طوبی لها و حسن مآب.
[21] و هیچ کمک مالیای را نپذیرفتند و در پاسخ به کسانی که میخواستند حق القدمی به ایشان بدهند میفرمودند: «من نه از ساداتم و نه فقیر، این پول را به اهلش بدهید». بارها مشاهده شد که مبالغی را به شاگردان نیازمند و دیگران بخشیدند. روحی فداک مرد بزرگ.